جدول جو
جدول جو

معنی قلعه شیان - جستجوی لغت در جدول جو

قلعه شیان
(قَ عَ شَ)
دهی است از دهستان شیان بخش مرکزی شهرستان شاه آباد، واقع در 16هزارگزی خاور شاه آباد و کنار راه فرعی شاه آباد به هرسم. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 1526 تن است. آب آن از سراب شیان و محصول آن غلات، حبوبات، چغندر قند، صیفی، توتون، لبنیات، میوه جات و شغل اهالی زراعت و مختصر گله داری است. راه اتومبیل رو و دبستان و تپه ای از آثار ابنیۀ قدیم در کنار آبادی وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ عَ سَیْ یِ)
دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه شهرستان مشهد، واقع در 24هزارگزی شمال باختری مشهد و کنار راه مشهد به قوچان، موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 223 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 3هزارگزی خاور دیزگران و کنار راه سرتخت. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 455 تن است. آب آن از چشمه های متعدد و محصول آن غلات، حبوبات، توتون، صیفی، میوه جات، قلمستان، و شغل مردم زراعت و صنایع دستی زنان قالیچه، جاجیم و گلیم بافی است. راه مالرو دارد. در ارتفاع 1982 گز واقع و از قراء مرتفع و ییلاقی دهستان بیلوار محسوب میشود. درو گندم آن در اواسط مرداد ماه میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است جزء دهستان بهنام وسط بخش ورامین شهرستان تهران، واقع در 3هزارگزی خاور ورامین کنار راه شوسه و راه آهن. این ده در جلگه قرار گرفته و هوایی معتدل دارد. سکنۀ آن 431 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، صیفی و چغندرقند و شغل اهالی زراعت است راه ماشین رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است از بخش نجف آباد شهرستان اصفهان، واقع در 6 هزارگزی خاور نجف آباد متصل بشوسۀ اصفهان به نجف آباد. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 1003 تن است. آب آن از قنات و چاه و محصول آن غلات، بادام، حبوبات، انگور، سیب زمینی، هندوانه، پسته، هلو، زردآلو، گوجه و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان کرباس بافی است، دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ شَ)
دهی است از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول، واقع در 6هزارگزی جنوب دزفول و 6هزارگزی جنوب غربی دزفول به شوشتر. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن گرمسیری مالاریائی است. سکنۀ آن 100 تن است. آب آن از رود خانه دزو محصول آن غلات، برنج، کنجد و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ شی شَ / شِ)
دهی است از دهستان کاریزنو بخش تربت جام شهرستان مشهد، واقع در49هزارگزی شمال باختری تربت جام و سر راه مالرو عمومی تربت جام به فریمان. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 987 تن است. آب آن ازقنات و محصول آن غلات، پنبه، و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان شوشتر، واقع در 18هزارگزی جنوب خاوری شوشتر و کنار راه تابستانی شوشتر به بندقیر و کنار شمال خاوری شطالعرب. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن گرمسیری است. سکنۀ آن 2500 تن است. آب آن از رود شطیط و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است راه در تابستان اتومبیل رو است. و ساکنین از طایفۀ عرب هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ / عِ)
کوتوال. دژبان
لغت نامه دهخدا
(نَ)
قلعه ای است به یمن. (منتهی الارب). قلعه ای است از قلاع ذمار در یمن ازآن فرزندان عمران بن زید. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
قلعه ای است در یمن در کوه شطب. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است از دهستان ربع شامات بخش ششتمد شهرستان سبزوار، واقع در 52هزارگزی جنوب خاوری ششتمدو سر راه مالرو سنگرد به کاشمر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 222 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(پَ لَ اَ کَ)
ساکن در قلعه. نشیننده در قلعه، محصور. (آنندراج) ، طرف بازی شطرنج که به قلعه رفته باشد. رجوع به قلعه رفتن شود
لغت نامه دهخدا
(هََ دِ)
قلعه ای است به دمار از یمن. (منتهی الارب). از دزهای دمار است در یمن. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ یِ)
این قلعه در دوفرسنگی شمال فهلیان واقع و یک چشمه آب دارد. (جغرافیای غرب ایران ص 130)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است از دهستان کلاترزان بخش زراب شهرستان سنندج، واقع در 47هزارگزی شمال خاور زراب و کنار راه اتومبیل رو سنندج به مریوان. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 135 تن، آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَعَ شَ رَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، واقعدر 28هزارگزی جنوب باختری فریمان و یکهزارگزی شمال باختری مالرو فریمان به پاه قلعه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیری است. سکنۀ آن 38 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ یِ صَ فَ بِ)
ده کوچکی است از بخش مرکزی شهرستان ساوه. سکنۀ آن 53 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ صَ)
دهی است از دهستان پائین رخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه، واقع در 27هزارگزی شمال کدکن و 4هزارگزی باختر کال چغوکی. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 253 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(ضَحْ)
قلعتی است که احیحه بن الجلاح در زمین قبابه برآورده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عُرْ تَپْ پَ)
قلعه ای است به مدینه و ریگ توده ای. (منتهی الارب). نام ریگ توده ای و قلعه ای در مدینه. (ناظم الاطباء). قلعه و کوشکی است در مدینه ازآن بنی النجار از خزرج، در صقعالقبله از آل النضر، از قوم انس بن مالک. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَزْ زا نُ خَ)
قلعه ای است بر فرات. (منتهی الارب). شهری است بر رود فرات ازآن زباء، و خواهر او شهری در مقابل آن داشت بنام عدان. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است از دهستان بکش بخش فهلیان ممسنی شهرستان کازرون، واقع در 11هزارگزی جنوب خاوری فهلیان و 1500 هزارگزی شوسۀ کازرون به فهلیان. موقع جغرافیایی آن دامنه وهوای آن گرمسیری مالاریایی است. سکنۀ آن 222 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، نخود و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. مردم این ده در دو محل بالا و پایین به فاصله یک هزار گز اقامت دارند. سکنۀ ده بالا 166 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است از دهستان کلباد بخش بهشهر شهرستان ساری، واقع در 12هزارگزی خاور بهشهر بین راه آهن و شوسه. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن معتدل مرطوب و مالاریایی است. سکنۀ آن 615 تن است. آب آن از چشمه و قنات و محصول آن برنج، غلات، پنبه، توتون سیگار، مختصر مرکبات، صیفی و شغل اهالی زراعت و مختصر گله داری و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ خَ)
قلعۀمحکم و استواری است که در یکی از شهرهای معروف اندلس قرار دارد. رجوع به الحلل السندسیه ج 1 ص 202 شود
لغت نامه دهخدا
(اَرْ را)
نام قلعه ای از نواحی قزوین. (معجم البلدان) ، بچۀ گوسفند و گاو وقتی از شکم مادربرآمده باشد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ بَ بَ)
دهی است از دهستان اندیکا بخش قلعۀ زراس شهرستان اهواز، واقع در 26هزارگزی شمال خاوری قلعۀ زراس. موقعجغرافیایی آن جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 105 تن، آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
ده کوچکی است از دهستان رودشت بخش کوهپایۀ شهرستان اصفهان، واقع در 23هزارگزی جنوب کوهپایه و 22هزارگزی جنوب شوسۀ اصفهان به یزد. سکنۀ آن 19 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قلعه نشین
تصویر قلعه نشین
کلات نشین، کلاتبان، کلاتمان
فرهنگ لغت هوشیار
دژبان، دژدار، قلعه بیگی، قلعه دار، کوتوال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع پنجهزاره ی شهرستان بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی